گفتم صنما مگر تو جانان منی/اکنون که نگه کنم همی جان منی/مرتد گردم گرتوزمن برگردی/ای جان جهان توکفروایمان منی/ پرسیدند:گاه عشق آسمان بودوروح زمین تا چه بارد.گاه عشق تخم بودوروح زمین تاچه روید.گاه عشق گوهری معدنی است وروح معدن تاخود چه گوهر است وچه معدن.گاه عشق آفتاب بود در آسمان روح تا چون تابد.گاه عشق شهاب بوددرهوای روح تا چه سوزد.هرتعریفی که خواهی بر عشق بگذار ولی بدان که عشق به عاشق غیرت دارد.یعنی اگر به سراغت بیاید جز تسلیم راهی نیست.چنانکه عاشق نالد که:توسنی کردم ندانستم همی/کزکشیدن تنگتر گردد کمند.
و ما تسلیم بازی های او .
گاه می برد تا عرش آسمان
گاه می کشاند تا فرش خاک
و ما تسلیم قدرت او .
اگر عاشقی سرمشوی از مرض
من یک جا خوندم عشق خطهای موازی را بهم میرسونه
وقتی که عاشق به معشوق میرسد هیچ ندارد که بگوید جز نگاه
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست/تا اشارات نظر راز میان من وتوست